1- دانشگاه گنبدکاووس ، Aref_danyali@gonbad.ac.ir
2- دانشگاه گنبدکاووس
چکیده: (25 مشاهده)
مقالۀ حاضر با رویکردی بینارشتهای بر تطبیق میان رمان طاعون(کامو) و نگران نباش (مهسا محبعلی) متمرکز است. فرض این پژوهشآن است که یکی از نقاط تلاقیِ این دو داستان، بنمایههای اگزیستانسیالیستیِ بحران است؛ ریچارد رورتی مکاتب فلسفی را به دو دسته بزرگ تقسیم میکند: فلسفههای مبتنی بر همبستگی و فلسفههای مبتنی بر خودآیینی شخصی. اگزیستانسیالیسم مورد بررسی در این رمان در میانۀ تنش همبستگی و خودآفرینی شخصی جای دارد. فضای این دو متن بر یک وضعیت بحرانی شکل گرفته است: ماجراهای رمان کامو در یک «شهر طاعونزده» و رویدادهای داستان محبعلی در یک «شهر زلزلهزده» اتفاق میافتند. طاعون و زلزله سویههای نمادین دارند که بیانگر بحرانی اگزیستانسیالیستی در اعماق شهر/جهان است؛ به زبان یکی از شخصیتهای رمان کامو، هرکسی طاعون را در درون خود دارد، همانطور که در داستان نگران نباش، زلزله نه در زمین که در مغز آدمها لرزه انداخته. طاعون و زلزله تعیّنِ رابطۀ انسان و جهان است. به تعبیر کامو، جهان بیرون/شهر نسبت به معناهای ما بیاعتنا و خاموش است و کوششهای انسانی را ابتر میگذارد. پوچی در نگاه کامو هم عنوانیست برای بنیادیترین حالتِ جهان محتضر و هم نامی است برای بیهودگی تلاش انسان در راه غلبه بر این واقعیت بنیادین. عنوان داستان نگران نباش از همان آغاز به نوعی اضطراب اگزیستانسیالیستی در برابر این بیاعتنایی و مقاومتِ جهان اشارت دارد؛ جهان بیرونی/شهری که شخصیتهای داستان نگران نباش را احاطه کرده، جهان/شهری است که «سنت بزرگ/ ارزشهای انقلاب» از آن ناپدید شده، در مقابل، هیچ نظام معنایی جدیدی و غایات عینی جایگزین نشده است. انسان معاصر دیگر خود را در شهر بازنمیشناسد، نشانهها و دلالتهای انسانی از چهرۀ شهر پاک شده است. در نتیجه، هرگونه کُنش و تصمیم در مواجهه با این فضای شهری معلّق میماند. در رمان نگران نباش واکنشهایی همچون خودکشی، اعتیاد، فرار از شهر، خیالپردازی و غیره به این بیگانگی انسان و جهان اشارت دارند که برآمده از نوعی نیهیلیسم منفعل هستند: ناممکنشدنِ تصمیم. مادر که روزی چریک بوده الان در وسط زلزله مثل یک بزدلِ ترسو منفعل و ناتوان است. در فقدان قهرمانان اخلاقی، شادی(شخصیت اصلی داستان) حس میکند که ژان رنو(بازیگر سینمای هالیوود) به او چشم دوخته است،گویی او برای آن چشمهای خیالی زندگی میکند. برخلاف شخصیتهای داستان نگران نباش، دکتر ریو(قهرمان رمان طاعون) نه به نوستالژی آن سنت بزرگ پناه میبرد نه به متافیزیک آینده یا قهرمانان خیالی، او شهامت مواجهشدن با «لحظۀ کنونی»، با بحرانِ حاضر، را دارد؛ او «عصیان» میکند علیه اکنون: تصمیمگیری در شرایط ناممکنشدن تصمیم. در هر دو رمان، شخصیتها صرفا اسیر تنشهای فردی نیستند، بلکه آنها با بحران اگزیستانسیالیستی در زیست انسان معاصر مواجهاند. برخلاف رمان طاعون، شخصیتهای داستان نگران نباش نتوانستهاند از نیهیلیسم منفعل فرا روند. شخصیتهای این داستان ایرانی نمیتوانند فارغ از اسطورۀ قهرمانیگری، دست به مبارزه و مقاومت بزنند. بنابراین، اگر در رمان کامو، طاعون همچون «سرنوشت مشترک» موجب برانگیختنِ حس همبستگی میشود، شخصیتهای داستان محبعلی دچار نوعی فردیتِ اتمیزهشده هستند.
نوع مطالعه:
پژوهشي |
موضوع مقاله:
ادبیات داستانی